ONE OF THE BEST WEBLOG ABOUT MOVIE
یکی از بهترین وبلاگ های فیلم
همچنین مجموعه نقدهایی درباره فیلم «جدایی نادر از سیمین» از دیگر بخش های این شماره است گزیده ای از مطالب این شماره از این قرار است: دزدان دریایی کارائیب 4: بازگشت ماجراجویان تخیلی شمشیر به دست شهر آدم های خوب (گفتگو با دکتر ابراهیم داروغه زاده، دبیر جشنواره ی فیلم شهر) مرده اش بیش از خیلی زنده ها انرژی دارد! (به بهانه ی درگذشت سیدنی لومت) بزرگان سینما در قاب تلویزیون (11 سریال تماشایی سال 2011) تازه های 2011: وکیل لینکلن، نبرد: لس آنجلس، پُل، مریخ محتاج مادرهاست، شنل قرمزی، دیوآسا، خشمناک بران، دفتر تنظیم، بیکران، خاطرات یک بچه ترسو، ساکرپانچ و... بر صحنه ی تئاتر: خانمچه و مهتابی، عجایب المخلوقات، درس بر صفحه ی تلویزیون: پایتخت، موج و صخره، راه دررو، بچه ها نگاه می کنند برداشت بلند: بحران فلسفی یک آفتاب پرست در غرب وحشی! («رنگو» چگونه ساخته شد) پرسش های نادرست، پاسخ های غلط (بحثی در معناشناسی واژه ی مخاطب عام) زنِ خوب، زنِ بد، زنِ واقعی (نگاهی به پرسونای زن در فیلم های ایرانی) مناسکِ آدم شدن (نقد فیلم «یکی از ما دو نفر») پدرخوانده ی هندی! (صعود، سقوط و احیای زندگی حرفه ای آمیتا باچان، سوپراستار بالیوود) فیلمبردار چشمان فیلم است! (ده فیلمبردار برتر سینمای جهان) 101 فیلم چهار ستاره ی تاریخ سینما: وسترن واقع گرا (رودخانه ی سرخ)، یک جواهر سینمایی پیچیده (مکالمه) به یاد: فراموشی و خاموشی (نیم قرن پس از «ماجرا»، چگونه میکل آنجلو آنتونیونی را دوست بداریم!) ویژه نامه ی کودکان و نوجوانان زوم: اندر احوالات شوک به سینما در یادداشت های سردبیر می خوانید: اسمشو نیار، خودشو بیار! اخیراً این نکته از ویژگی های ما شده: برای اینکه احساس اصالت کنیم و خودمان را تسلی دهیم واژه و عبارت و ژانر و مفهوم می سازیم صرفاً برای اینکه بگوییم ما یک جوری دیگر هستیم. سال هاست که برای تولیداتی با بودجه بالاتر از سطح استاندارد سینمای ایران یا به اصطلاح غربی ها تولیدات عظیم (Big Prodoction) واژه ی «فاخر» را به کار می بریم غافل از اینکه چنانچه محصول نهایی افتضاح از کار درآمد، آنوقت موجبات فخرِ کیست، بماند. ساختن صفت تنها پس از آماده شدن محصول نهایی معنی می دهد. آن هم که ربطی به بودجه ندارد یک فیلم کوچک خوب همانقدر می تواند فاخر باشد که یک فیلم عظیمِ تاریخی. مدت ها پیش اصطلاحی جعل شد به اسم «معناگرا»، آن هم در مقابل سینمای دینی یا ماورایی، در حالی که تولید معنا عمده ترین مسئولیت یک اثر هنری-سینمایی است و هر فیلمی که عده ای در آن به دوردست خیره می شوند و حرف های گُنده گُنده می زنند که متعلق به این نوع سینما نیست. قبل تر از آن اصطلاحی باب شد به اسم «سینمای مصلحانه» و جالب اینکه این صفت ها را دوستان قبل از ساختن فیلم به اثر خود اطلاق می کردند. نتیجه اینکه برخی آثار مصلحانه، مسلحانه از کار درآمد! از تعابیر بامزه ی دیگر که اخیراً دوستان باب کرده اند، مراسم افتتاحیه ی ساخت فیلم به جای نمایش افتتاحیه ی اثر تمام شده است. یادم نمی آید که فیلمی در هیچ کجای جهان برای آغاز فیلمبرداری اش مراسم بگذارد. حالا از این مسئله که بگذریم تعرض این دوستان به مراسم فرش قرمز جالب است و اینکه اگر کسی این کار را کرد در شأن و اندازه های ما نیست. غافل از اینکه این مراسم (یعنی نمایش نخست فیلم برای هنرمندان و رسانه ها) حالا با هر فرشی (قرمز و نارنجی و قهوه ای) عملی در جهت معرفی فیلم و تکریم سازندگان اثر و فرصت گفتگویی برای فیلمساز و گروه اش با مردم است. این اصطلاحاتِ جعلی و مفاهیم پیش ساخته دردی از بی هنری کم نمی کند و اصالتی برای مان نمی سازد. فستیوال قاعده دارد. ژانر معنا دارد. تئوری مفهوم دارد. مفهوم مانایی دارد و... دوره ی این نوع خودپسندی ها گذشته است. اصل جای دیگری است این بازی ها اداست! منتقد یا شیپورچی! وقتی اصول یک حرفه جابه جا شود و دیگرگون، هیچ چیز سر جای خودش قرار نمی گیرد. در کمال تأسف مدتی است نقش و جایگاه منتقد و تحلیل گر سینما با شیپورچی های استادیوم عوض شده! هر کس از راه می رسد بنا به مناسباتی که با برخی دارد یا نزدیکی ای که با بعضی مراکز قدرت فیلمسازی ایجاد کرده، به عوض تحلیل و بررسی اثر سینمایی مشغول دمیدن در بوقی می شود که دیگران به دست اش داده اند و اینگونه است که صف آرایی حیدری نعمتی و پائین ده و بالادهی جای بحث و گفتگو بر سر کیفیت های اثر و رمزهای شناختی آن را می گیرد و نقش مفسر و منتقد در حد یک لیدر استادیومی یک تیم پائین می آید. از این روست که این نوع یقه درانی های مطبوعاتی، توسط مخاطبین آثار جدی گرفته نمی شود و موضع مدرّسی منتقد در حد یک طرفدار دو آتشه بی منطق رنگ ها، تنزل می کند. عدم اعتماد مخاطبین (چه به فیلمساز تقلبی و چه منتقد قلابی) امری بدیهی است. مخاطب به دنبال کشف آثار مهم و خواندن نظریات متفاوت و متنوع درباره ی آنهاست و علاقه ای به نظریات از قبل بافته شده برای حمله یا طرفداری از یک اثر هنری نیست. سینمای محدود، مخاطب محقر لباس های سینمای ایران برای تن اش کوچک شده اند. کم کم دکمه ها دارند پاره می شوند، آستین ها کوتاه و کفش ها پا را می زنند! رشد فنی و نیاز فرهنگی جامعه و ضرورت های صنعتی یک کشور تولیدکننده ی فیلم اقتضاء می کند که ما از چنبره ی محدود تولیدات صرفاً بومی حداقل به تولید منطقه ای برسیم. دایره ی بسته ی بودجه و معنا و نظارت، حداقل نیمی از آثار سینمای ایران را به محصولاتی با گستره ی جغرافیایی، سنی و فرهنگی به شدت محقر تبدیل کرده است. فیلم هایی که محدوده ی نمایش شان فقط تهران است و در شهرستان های دور و نزدیک خریداری ندارند، یا شهرستانی هستند و در شهرهای بزرگ مخاطبی ندارند، یا صرفاً به درد نمایش در فستیوال های بی معنا (و نه اصیل) داخلی و خارجی می خورند و قابلیت جذب مخاطب (در هر ابعادی) را ندارند و به اصطلاح بی مخاطب اند. اگر سینمای ایران نتواند از این چارچوب محدود قدمی بیرون نهد قطعاً شکست خواهد خورد و صرفاً در جای خود درجا خواهد زد. پرگار را دست بگیریم و دایره ای دیگر بزنیم. کیش دادن فرصت ها! سال ها پیش، قبل از اینکه جشنواره های ریز و درشت فیلم در کشورهای عربی مثل امارات و قطر و... پا بگیرد، طرح برگزاری جشنواره ای در جزیره ی کیش با رویکرد جهانی و منطقه ای از سوی مدیران مسئول این جزیره و همکاری برخی از هنرمندان سینما، مطرح شد و حتی چنانکه در خاطرم هست در جشنواره ی کن و بازار فیلم آن در سال های ماضی بروشورها و پوسترهایی توزیع شد تا نقطه ی آغازی گردد برای یک فعالیت گسترده در یک مکان و لوکیشن مناسب. نمی دانم به چه دلایلی (احتمالاً تغییر مدیران که امر مکرری در سرزمین ماست!) این فعالیت متوقف شد تا اینکه سال گذشته بحث برگزاری جشنواره ی بین المللی کیش (آن هم در پرتو یادآوری نام خلیج همیشه فارس) مطرح گردید. اما از آنجا که ما متخصص پوسته ایم نه هسته و فقط گسترش عرض و طول جشنواره و کاتالوگ های قطور و مهمانان جورواجور را بلدیم، حسب معمول جشنواره ای برگزار شد که علیرغم زحمت بسیار دست اندرکاران و هزینه های کلان، با شلختگی مفهومی و نمایش وحدت های الکی و جوایز همه گیر و همه ده و حال پخش کن، حتی بوق های تبلیغاتی رسمی و داخلی را به وجد نیاورد و گاه منادیان و دست اندرکاران و داوران انبوه آن را به ابراز نارضایتی کشاند. تا چه زمانی قصد از بین بردن فرصت ها را داریم نمی دانم اما می دانم که برای یک کشور متمدن و فرهنگ ساز و هنرپرور مثل ایران با موقعیت جهانی فعلی ما، این فعالیت ها بسنده نیست.
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |